جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- ۲۹
موج تکثیر جواسیس در سرویس جاسوسی سیا
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
شخصی که جوسلسون را استخدام کرد، لارِنس دو نوفویل1 نام د اشت. یکی از اعضای دفتر هماهنگی سیاستها که با اولین موج سربازان آمریکایی در سال 1944 به آلمان رسید. تا اوایل 1948 در نهاد مدنی2 [آمریکا] در برلین خدمت کرد. سپس جان بِیکِر3، که از اولین افسران سیا در آلمان بود، نزد او آمد. شوروی بعدها به خاطر رفتارهای خارج از عرف و نقض چارچوب نمایندگی (یعنی همان جاسوسی) جان بیکر، او را عنصر نامطلوب اعلام کرد. جان بیکر در آن زمان منشی دوم سفارت آمریکا در مسکو بود. نوفویل بعدها گفت: «من هیچ درخواستی برای پیوستن به سیا و یا درخواستهایی از این دست ارائه نکردم». «من در جای خود، کاملا خوشحال بودم، روی قانون اساسی کار میکردم و به ایجاد دولت آدِناوِر4 (اولین دولت جمهوری فدرال آلمان) کمک میکردم. این کار برایم خیلی لذتبخش بود. اما روزی جان بیکر به اتاق من آمد و گفت آیا تمایل داری به سازمان بپیوندی».
دو نوفویل پیشنهاد را پذیرفت. وظیفه او پر کردن برگههایی بود که در اختیارش گذاشته بودند. او در دفتر جان مک کلوی5 کمیسر عالی آمریکا مشغول به کار شد. اولین اقدام او جذب مایکل جوسلسون بود، شخصی که عملکردش در برلین، او را به یک افسانه در محافل اطلاعاتی تبدیل کرده بود. با این وجود آیا نیکلاس ناباکوف از شغل جدید دوستش اطلاع داشت؟ مایکل جوسلسون به شدت آدم رازداری بود. او دقیقا برای کار اطلاعاتی ساخته شده بود. هنگامی که برخی از خویشاوندانی که در شرق برلین زندگی میکردند در سال 1949 موفق به ردیابی او شدند، او صریح و رک دست رد به سینه آنها زد و آنها را نپذیرفت و به آنها گفت دیگر با او تماس نگیرند.
آنها از این قضیه به شدت ناراحت شدند. چراکه فکر میکردند پسر عموی «آمریکاییشده»شان اکنون خود را بالاتر آنها میداند. اما در واقع او نگران امنیت آنها بود. برای اهالی شرق برلین داشتن خویشاوند در سرویس سری آمریکاییها، آنها را در معرض خطر فوری قرار میداد. اما احتمالا ناباکوف هم با جوسلسون
[در پیوستن به سیا] هم نظر بود. او مسیر مشابهی را در پیش گرفته بود. در آن زمان تعداد جاسوسان از تعداد دوچرخههای در حال کار بیشتر بود، و ناباکوف در کنار بسیاری از آنها کار کرده بود. در واقع به نظر میرسید ناباکوف هم در شرف پیوستن به سیا است. در سال 1948، او درخواستی برای کار در دولت ارائه داد. از آنجایی که ذاتا اهل دیوانسالاری و کارهای اداری نبود، بعید به نظر میرسید علاقهای برای پیوستن به وزارت خارجه داشته باشد (جایی که صرفا به سیاست گذاری امور میپرداخت و متحمل فشار [کار اجرائی] نمیشد و به این دلیل مورد تحقیر و تمسخر بسیاری از کارمندان سیا قرار داشت). با دخیل بودن آلِن دالِس در درخواست او، میتوان به راحتی حدس زد که جوسلسون در تلاش برای یافتن شغلی در زمینه اطلاعات بوده اما درخواست او با مشکل مواجه شده و او موفق به دریافت مجوز/تاییدیه امنیتی نشد. حامی او جرج کنان، عمیقا خجل شد، نامهای به جوسلسون نوشت و به او توصیه کرد درخواست خود را پس بگیرد: «من به تو این توصیه را میکنم (توصیهای که بسیار موجب ناراحتی و نگرانی من میشود) زیرا علت این موضوع همچنان برای بنده مبهم باقی مانده و اگر برنامهای برای همکاری مجدد با دولت داشته باشید، نمیتوانم به شما تضمین بدهم که از رویدادهای ناخوشایند بیشتری در امان خواهید بود [و این تلخیها دوباره برای شما تکرار نخواهد شد].... من فقط میتوانم بگویم از نظر من عملکرد دولت در این موضوع به طور کلی غیردقیق، کوتهفکرانه، ناعادلانه بوده و با رویکرد دولت در استفاده از افراد مجرب، باهوش و ارزشمند در تعارض است.... من فکر میکنم دولت فرصت استفاده از نظرات و توصیههای[کارشناسی] شما را از دست داده است و اگر من بهجای شما بودم فعلا این موضوع را به کلی کنار میگذاشتم.
اما مِلوین لاسکی چطور؟ آیا او نامزد ایده آلی برای پیوستن به صفوف در حال رشد سیا نبود؟ بعدا ادعا شد که او یک که عنصر[اطلاعاتی] است. او دائما این را انکار میکرد. مانند شخصیت تاکستر6 در رمان هدیه هومبولت [اثر سال بلو]، این شایعه «تا حد زیادی بر رمز آلود بودن لاسکی افزود».
[در این رمان هم شایعه شده بود تاکستر، جاسوس سیا است و مقایسه دو شخصیت از این جهت صورت گرفت]. حضور دائمی ملوین لاسکی در خط مقدم جنگ سرد فرهنگی سیا به مدت دو دهه ناگفته نخواهد ماند [و حتما به آن اشاره خواهیم کرد].
پانوشتها:
1- Lawrence de Neufville
2- civil administration
3- John Baker
4- Adenauer government
5- John McCloy
6- Thaxter